کوههای مرزی کردستان ایران همیشه برام جذاب بوده. تو این برنامه فرصتی دست داد تا راهی قله قلات شاه از کوهستان سرشاخان بشم و صعودی بهاری برای دیدن لالههای واژگون داشته باشم.
قله قلات شاه کجاست؟
ما اکنون در آذربایجان غربی هستیم اما واقعیت این است که کردستان میزبان ماست! طبیعت پیرانشهر و مهاباد در بهار زیبا و به یادماندنی است و همهجوره میهماننوازی میکند.
برای دیدن لالههای واژگون قله قلاتشاه از مهاباد به سمت جنوب راهی شده و وارد جاده سردشت میشویم. با عبور از کنار سد مهاباد، نرسیده به بِیطاس از خروجی حاجیمامیان وارد جاده کوهستانی زیبایی میشویم که تا روستای شیخان ادامه پیدا میکند.
روستای شیخان ابتدای مسیر صعود به قلاتشای است. از روستا تا پای کوه را با تویوتای جنگی(!) از مسیرهای ناهموار و داخل رودخانه عبور میکنیم تا به محل برپایی کمپ قلاتشای برسیم. وضعیت مسافرین این آفرود پرهیجان را میتوانید از حالت صورت خسرو یوسفی عزیز متوجه شوید!
وجه تسمیه قله قلات شاه
قلات به معنی قلعه است. در نزدیکی قله قلاتشاه آثاری از گذشته به چشم میخورد و گفته میشود زمانی اینجا به عنوان قلعه کاربری داشته و زندگی در جریان بوده است.
فرم قله قلات شاه نیز به مانند دژی مستحکم است که از سه طرف با دیوارههای عظیم و پرتگاههای خطرناک احاطه شده است. شاید این روایات برای نام قلاتشاه درست باشد اما همچنان در مورد وجه تسمیه مناطق مختلف نمیشود با قطعیت اظهارنظر کرد. در نزدیکی قله نمایشگاهی از مجسمههای سنگی برپاست… فقط کافیست تصور کنید… شما چی میبینید؟
همایش دوستی کوهنوردان مهابادی
گزارشنویسی بعضی برنامهها خیلی سخت میشه! این یکی از همون برنامههاست. انتقال فضا و حس و حال و صفا و صمیمیت کوهنوردان مهابادی در جریان صعود به قله قلات شاه، و دیدن دوباره دوستان قدیمی و آشنایی با دوستانی که تا به حال فقط نامشان را شنیده بودم، کار بسیار سختیه.
به دعوت فرید صدقی عزیز و کانون اوراز مهاباد، راهی همایش کوهنوردی با عنوان «دوستی» و صعود به قله زیبای قلاتیشای شدیم. عکس کوهنوردان کانون اوراز را در گزارشهای کوهنوردی روی سایت دیده بودم و چهرهها کاملا برام آشنا بود.
دامنههایی پر از لاله واژگون در قلات شاه
باید اعتراف کنم که انتظار دیدن این همه گل اشک را در این منطقه نداشتم. آن هم در جایی که هیچ شهرتی در زمینه لاله واژگون ندارد. در دو طرف جاده کوهستانی قلاتیشای که اکنون به عنوان مسیر کوهنوردی استفاده میشود، لالههای واژگون به صورت خودرو رشد کردهاند.
عمر لاله واژگون کوتاه است و تنها دو هفته در بهار میهمان طبیعت ایران است. بسته به زودبودن یا دیربودن فصل، این زمان متغیر است و از هفته آخر فروردین تا هفته آخر شهریور جابجا میشود.
لاله واژگون زرد!
این لالههای زرد را یکی از کوهنوردان پیشکسوت مهابادی به من نشان داد. برای عکاسی از لاله واژگون زردرنگ مجبور شدم یک دره را به طور کامل پیمایش کنم! لاله واژگون از گونههای گیاهی آسیبپذیر ایران است و لاله واژگون زرد بسیار کمیاب است و به ندرت یافت میشود.
مهاباد، شهر کردهای عاشق طبیعت
شروع حرکت از مهاباد ساعت ۴ صبح است! این ساعت صبح و در طول مسیر، کوهنوردان بسیاری کوله به دوش در سطح شهر دیده میشوند. دیدن این همه کوهنورد در یک شهر کوچک برایمان شگفتی آور بود. انصافا مردم مهاباد با طبیعت عجین هستند و به هر بهانهای به سراغش میروند.
جالب اینجا بود که هیچکدام از این کوهنوردان قصد شرکت در «همایش دوستی» را نداشتند. همنوردان مهابادی شب قبل در دامنههای قلاتشاه کمپ زده بودند و ما آخرین نفراتی بودیم که به آنها پیوستیم. محل شبمانی و کمپینگ در منطقهای به نام اشکوتان بود و کلی حسرت خوردم که فرصت شبمانی در این طبیعت زیبا را از دست دادم.
مهاباد شهر عجیبیه. این شهر با وجود این که در استان آذربایجان غربی قرار گرفته اما بیشتر مردمان آن کرد زبان هستند و از این جهت بخشی از کردستان بزرگ است. در این سفر که فرصت نشد اما در سفر بعدی حتما با افتخار لباس کردی به تن خواهم کرد.
صعود به قله قلات شاه
از همان شروع حرکت وارد دریای گل لاله واژگون میشویم و لالههایی با شاخههای متفاوت میبینیم.
یکی از زیباییهای این برنامه این بود که اردیبهشت وجود خود را به ما یادآوری کرد! باران تند و خیسکننده که به یکباره همهچیز را دگرگون کرد. باران بهاری در بازگشت طراوتی دیگر به این کوهستان زیبا بخشید و از هر گوشهای آبی روان کرد. رنگینکمان زیبای کوهستان سرشاخان پس از باران بهاری….
این دوستانمون گویا نشنیده بودند که «زیر باران باید رفت… خیس باید شد… خیس ِ خیس!»
به تصویر روی تراکتور دقت کنید! این لالههای واژگون جزئی از زندگی مردم منطقه است.
هیات کوهنوردی مهاباد برای رفاه بیشتر کوهنوردان همایش دوستی تدارکات ویژهای دیده بود از جمله تراکتوری که کولههای سنگین کوهنوردان رو به مبدا صعود منتقل میکرد.
قلمیها در قلاتی شای مهاباد
عکس دستجمعی کوهنویسان و رفقای صعود قلم که در همایش دوستی موفق به صعود قله قلاتشاه شدند. هر تصویر خاطرهای است از مردمانی با صفا و صمیمی و لحظاتی فراموشنشدنی.
صف منظم کوهنوردان مهابادی و همدلی و اتحاد آنها که در کمتر شهری دیدم. اینجا همه چیز بومی است؛ از جمله این صدای دلنشین زنگوله که جایگزین سوت سرپرست برنامه شده است.
جادهی ابتدای مسیر صعود به قله قلاتشاه، بازمانده از دوران جنگ عراق و درگیریهای آن زمان کردستان است. اینطور که دوستان مهابادی تعریف میکردند در ابتدای جنگ، طبیعت پیرانشهر از قلاتی شای تا جنگل پردانان درگیریهای سنگینی را پشت سر گذاشته است.
غارهای قلات شاه
غاری در نزدیکی قله قلاتشاه دیدیم و داستانها و نقلقولهای متفاوتی در موردش شنیدیم. از جمله این که در زمان جنگ، طرفهای درگیر داخل غار دینامیت کار گذاشتهاند و این دینامیتها هنوز وجود دارد! البته عدهای دیگر میگفتند اینگونه نیست و غار پیمایش شده و برخی هم میگفتند هیچکس تا به حال وارد این غار نشده است!
غار دیگری هم در مسیر بازگشت بود که آب زلالی از درون آن به بیرون میآمد. فضایی دلنشین و زیبا که مامن کوهنوردان در فصول مختل سال است. هر چقدر به این زیباییها نگاه میکنم خسته نمیشوم.
به هر گلستان که میرسی گلی نچین و برو؛ یاسرجان! پسرم!
تجارت گل لاله واژگون در کوهستان
تنها مورد ناراحتکنندهای که در این برنامه دیدم، شکارچیان لالههای واژگون بود! با دوست جدیدم مراد شریفی که از کوهنودان مهاباد است صحبت که میکردم عنوان میکرد که اگر کوهنوردان چنین صحنهای را ببینند به شدت با متخلفین برخورد میکنند. شاید به همین دلیل بود که این دو جوان به سرعت برق از منطقه ناپدید شدند!
این طبیعت زیبا آرامش و سر زندگی را به مردمان این دیار هدیه کرده است. کودکان زیباروی کرد با لبخندی دلنشین کیف ما را در پایان این روز قشنگ، کوکتر میکنند. سپاس از فرید صدقی، رامیار، کانون اوراز و هیات کوهنوردی مهاباد که خاطرهای فراموشنشدنی از گوشهای دیگر از ایرانزمین را برایم ماندگار کردند.
قله پاک قلات شاه
به جرات میتونم بگم که قلات شاه، اولین کوهستان پاک و بدون زباله به معنای واقعی کلمه بود که میدیدم. این در حالیست که مردم عادی و غیرکوهنورد هم زیاد به این منطقه میآیند و البته در هنگام بازگشت از قله، این موضوع را به چشم دیدیم.
حتی یک تکه زباله هم در این روز ندیدیم. باورتون میشه؟! این که این کوه این قدر زیبا و تمیز باقی مونده یک دلیل بیشتر نمیتونه داشته باشه؛ فرهنگ بالای کوهنوردان و مردم منطقه و مراقبت آنها از طبیعت.
نوشته ای پر از حس فاشیستی و تروریستی که خاک اذربایجان را کردستان بزرگ می نامد
خوانندهی متوهم که حتی اینقدر برای خودت ارزش قائل نیستی که اسمت رو بنویسی!
مشکل از شما نیست ولی اولین چیزی که باید توی خانواده یا مدرسه بهت یاد میدادن این بود که قبل از این که دهنت رو باز کنی و هر کلمهای که معنیش رو نمیدونی به زبون بیاری، باید بهش فکر کنی و طرفت رو نگاه کنی بعد سخنرانی کنی!
اینجا مسجد محلتون نیست که برای متهم کردن دیگران و دشمن خطاب کردن دیگران تشویقت کنن!
فقط کافی بود قبل از اظهار نظر، یه چند تا کلیک میکردی و بقیه مطالب و فعالیتهای این وبلاگ شخصی رو مرور میکردی. من عشقم رو به آذربایجان و مردمش ثابت کردم حداقل تا اونجایی که در توانم بوده نیازی هم نمیبینم الان بخوام برات دلیل بیارم اگر خواستی به خودت زحمت بده و مطالب وبلاگ رو مرور کن.
خندهدار اینه که امثال شما با این طرز تفکر توهم وطنپرستی هم دارن!
شاید خوشت نیاد ولی آذربایجان و کردستان و لرستان همه خاک ایران هستن. این رو قبول کن و فقط اگر رگ غیرتت برای ایران باد میکنه در مورد «ایران» حرف بزن.