به یاد کاوه فرزانه، عکاس طبیعت و حیاتوحش
کاوه فرزانه یکی از عکاسان به نام ایرانی که مدرس خانه عکاسان جوان بود و نویسنده چندین کتاب در زمینه فلسفه و عکاسی، بر اثر کرونا در گذشت!
ماجرای آشنایی من با کاوه فرزانه عکاس طبیعت و حیات وحش
تلفنم زنگ خورد. یه صدای جا افتاده و جذاب پشت خط بود که خیلی با متانت صحبت میکرد.
گفت: سلام آقای گائینی.
گفتم: سلام. بفرمایید؟
گفت: تماس گرفتم برای سفر میاندشت و دیدن این پسر خوشگلمون کوشکی*. منم با خودتون میبرید؟
گفتم: متاسفانه ظرفیت سفر تکمیل شده!
گفت: همش تقصیر این مرتضای نامرده دیر بهم خبر داد. گفتم اسمتون رو بفرمایید که اگر سفر دیگهای میسر شد بهتون خبر بدم.
گفت: من کاوه فرزانه هستم.
ناخواسته از جا بلند شدم! گفتم استاد من شرمندهام که نشناختم شما رو. آقا من غلط کردم. جا خالی میکنیم. بیاید یه کاریش میکنیم. اصلا این سفر رو شما باید برید نه من. یکیمون رو زمین میشینه. افتخار بدید و بیاید.
گفت: نه پسر خوب. هیچوقت برای هیچکس این کار رو نکن. اون آدمهایی که ثبتنام کردن همه به یه عشقی دارن میان و باید بهشون احترام گذاشت.
حالا یه فرصت دیگه با هم میریم ولی من میدونم و این مرتضی!
کاوه فرزانه، فقط عکاس نبود!
بعد از این گفتگوی کوتاه تلفنی، کاوه فرزانه برای من دیگه فقط یه عکاس شناخته شده نبود. فراتر از یه استاد… اینقدر رفیق و همسفر پایه بود که هر وقت زنگ میزد میگفت یه جا تو مینیبوس آقای نماینده برای من بذار کنار، مثل یه سورپرایز خوب بود برام.
استاد فرزانه عزیزم؛
کمترین چیزی که ازت یاد گرفتم عکاسی بود. کاوه فرزانه برای ما شبیه مرشد بود. همسفرهاش میدونن چی میگم. حیف که وقتی از دست میدیم تازه یادمون میافته! صد حیف…
قرار بود بیای پیشمون شیراز یکی دو ماه بمونی و جاماندههای استان فارس رو عکاسی کنیم. من باورم نمیشه تو قولت یادت یادت بره.
باورم نمیشه این خبر رو…
صنعتگری که نویسنده و عکاس شد
یه بار دعوتم کرد به یه آدرسی تو جاده کرج. یه کارگاه صنعتی بود. شبیه این بود که مدیر اونجا باشه! هیچی به هیچی نمیخورد. کاوه فرزانهای که عارف بود، فیلسوف بود، هنرمند بود رو چه به اینجا!
بعدها فهمیدم تو صنعت حرفی برای گفتن داشته اما همه چیز رو رها کرده و اومده بود دنبال عشقش. آخرین باری که راجعبه کتابهاش صحبت شد گفت بیشتر از چهل عنوان کتاب در مورد عکاسی، فلسفه و مولانا آماده چاپ داره! دریغ که هیچوقت این آدمها رو نفهمیدیم.
اگر اشتباه نکنم کتاب عکاسی ماکرو و کلوز آپ کاوه فرزانه آخرین اثر چاپ شده ایشان باشد.
به من زنگ میزد میگفت هوای این دختر شیرازی رو داشته باش. شبیهشم پیدا نمیکنیا. به سولماز زنگ میزد میگفت این پسرمون کُرده، مغروره، کلهخره. حالا که کار و کاسبیتون تو این کرونایی به همریخته اگه یه وقت کم و کسری داشتید، تو به من خبر بده.
همون کرونای لعنتی بردش… به همین راحتی…
از صبح هی سعی میکنیم از چیزای مختلف حرف بزنیم… هی خودمون رو میزنیم به اون راه… ولی یهو همینطور تو بغل همدیگه بغضمون میترکه و چشمامون خیس میشه.
آقای فرزانه عزیز… دوست داریم تا همیشه…
* کوشکی اسم یک یوزپلنگ نر هست که اون سالهای در پناهگاه حیاتوحش میاندشت خراسان شمالی نگهداری میشد و بعدها به تهران منتقل شد و الان به پارک ملی توران منتقل شده.
استاد کاوه فرزانه همیشه می گفت : انسان آگاه کسی است که عاشقانه و آگاهنه از دست بدهد.
درک بالای ایشون از زندگی در همین یک جمله مشخصه
ممنونم
استاد به تمام معنا
روحش شاد و یادش گرامی
نامش زنده تا همیشه